به علت نزدیک شدن به امتحانات پایان ترم این آخرین پستم هست تا
۱۱ بهمن که اگه عمری باشه دوباره بیام.پس فعلا خداحافظ!
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمهام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه ببندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ همین حالا ، خداحافظ
خب الان رسیدیم به خاطرات کلاس پنجم. نمیدونم چرا اصلا
فامیل معلم کلاس پنجمم یادم نمیاد.تازه ۳ روزهم به مخمم هم فشار وارد کردما
ولی فایده ای نداشت که نداشت.راستش چیز زیادی یادم نمیاد جز اینکه
اولین کنفرانس تاریخ زندگیمو در این مقطع دادم. درس مدنی بود و عنوان درس
هم ( استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ) بود.اولین نفر هم بودم
که توو کلاس باید کنفرانس میدادم. یه وقت فکر نکنین داوطلبانه بوده ها.
نه در این مسایل باید زور بالا سرم باشه. . خلاصه بابام کلی
کمکم کرد و شیوه ی صحیح کنفرانس دادن و فن بیان و یادم داد ومنم اولین
کنفرانس روبا موفقیت به پایان بردم.ولی شیوه ی کنفرانسی که
بابام یادم دادن تا امروز به دردم خورد.
بابایی دستت درد نکنه که همیشه راهنمای خوبی برام بودی.
عید سعید غدیر خم مبارک باد.
علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سرالله است
شب علی دید به نزدیکی دید گرچه او نیز به تاریکی دید
شب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه ی عشق ازلی
شاه را دیده به نوشینی خواب روی بر سینه ی دیوار خراب
قلعه بانی که به قصر افلاک سر دهد ناله ی زندانی خاک
اشگباری که چو شمع بیزار می فشاند زر و می گرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو در آویزه ی گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینه ی آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت
روزه داری که بمهر اسحار بشکند نان جوین افطار
نا شناسی که به تاریکی شب می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش می کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سر جلی نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که ببال و پر راز می کند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تاثیر حلقه ی در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما نگذر
شال شه وا شد و دامن بگرو زیتبش دست به دامن که مرو
شال میبست و ندایی مبهم که کمربند شهادت محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار میکند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق سر به محراب عبادت منشق
میزند پس به لب او کاسه ی شیر میکند چشم اشارت با سیر
چه اسیری که همان قاتل اوست تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهانی که همه شور همه شر ها علیون بشرون کیف بشر
کفن از گریه ی غسال خجل پیراهن از رخ وصال خجل
شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی
( شهریار )
دوباره نمی خوام چشمهای خیسم رو کسی ببینه
یه عمره حال و روز من همینه ، کسی به پای گریه هام نمیشینه
باز هم دلم گرفت و گریه کردم ، باز هم به گریه هام می خندم
باز هم صدای گریه ام رو شنیدن ، همه به گریه هام می خندن
دوباره یه گوشه می شینم و واسه دلم می خونم
هنوز توو حسرته یه همزبونم ، ولی نمیشه باز اینو می دونم
باز هم دوباره دلم گرفته ، دوباره شعرام بوی غم گرفته
کسی نفهمید غمم چی بوده ، دلیل یه عمر ماتمم چی بوده
دوباره نمی خوام چشمای خیسم رو کسی ببینه
یه عمره حال و روز من همینه
کسی به پای گریه هام نمیشینه............
( محسن یگانه )
به نام خدایی که امید ندارم جز به فضل او
و نترسم جز داد خواهی او را
و اعتماد ندارم مگر به گفته ی او
و نیاویزم جز به رشته ی او.
به تو پناه آرم ای صاحب گذشت از ظلم و عدوان
و از دگرگونی های دوران
و از پیشامدهای کوبان
و از گذشت عمر پیش از آمادگی و توشه گیری.
به تو راه جویم به سوی آنچه صلاح است
و به تو یاری یاری می جویم در آنچه پیرامون کامیابی و کامروا ساختن است
پس بگردان فردایم را بهتر و نیز پس از آن را بهتر از این ساعتم و این روزم
که به راستی همانا تویی آمرزنده و مهربان.